دهکده جهانی | Global Village

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعری از ای. ای. کامینگز» ثبت شده است

۰۷
تیر

خاموشی

هیچ

چیز

نمی

تواند

غا

لب

شود

بر

راز

خا

مو

شی

  • علی سلامی
۰۷
خرداد

من کلیسایی کوچکم (نه کلیسایی جامع)

دور از پاکی و پلیدی شهرهای شتابان

- باکی نیست اگر روزهای کوتاه‌تر، کوتاه‌ترین روزها شوند،

دریغی نیست اگر آفتاب و باران بهار آورند

 

زندگی‌ام زندگی کسی‌ست که می‌کارد و می‌درود؛

نمازم، نمازِ تلاشِ ناشیانه‌ی زمین است

(خندیدن و ازدست‌دادن و خندیدن و گریستن) کودکانی

که اندوه یا شادی‌شان غم و نشاطِ من است

 

پیرامونم جریان دارد معجزه‌ای از زایش

و شکوه و مرگ و رستاخیزِ بی‌پایان:

بر فرازِ خویشتنِ خفته‌ام، شناور است رمز و رازِ تب‌دارِ امید

و من بیدار می‌شوم تا شکیبایی کاملِ کوهسارها

 

من کلیسایی کوچکم (دور از این جهانِ آشفته‌

با رنج‌ها و شادی‌هایش) آشتی‌ام با طبیعت

- باکی نیست اگر شب‌های دراز، درازترین شب‌ها باشند؛

دریغی نیست اگر سکوت به ترانه‌ای بدل شود

 

هر بهار پس از زمستان، گلدسته‌ی کوچکم را بلند می‌کنم

تا برسم به خداوندِ مهربان که تنها اینکِ او جاودانگی است:

در برابرِ حقیقتِ نامیرای حضور او می‌ایستم

(با فروتنی به پیشبازِ فروغِ او می‌روم و با غرور به پیشبازِ تاریکی‌اش)
  • علی سلامی