بودن یا نبودن | ویلیام شکسپیر | علی سلامی
بودن یا نبودن: مسئله این است.
آیا خِرَد را بایستهتر آنکه
به تیرها و تازیانههای زمانهٔ ظالم تن سپاریم،
یا بر روی دریایی از درد سلاح برکشیم،
به آن بتازیم و عمرش را به سر آوریم؟ مُردن، خوابیدن –
دیگر هیچ. و با خواب رفتن، بگوییم که
به دلواپسیها و هزاران هراسِ طبیعی
که تن وارث آن است، پایان دادهایم. این فرجامی است
بس خواستنی. مُردن، خوابیدن –
خوابیدن، شاید خواب دیدن: آری، مشکل همینجاست،
زیرا در آن خوابِ مرگ، آنگاهکه از این کالبدِ فانی رها شدیم،
چه رؤیاهایی ممکن است از ره رسند،
ما را به تردید میافکنند. به همین سبب است که
عمرِ سختیها تا بدین حد دراز میشود –
زیرا کیست بتواند به تازیانهها و توهینهای زمانه،
ستمِ ستمگران، خواری خودستایان،
آلامِ عشقِ ناکام، دیرکردِ قانون،
بیشرمی دیوانیان، و پاسخ ردی که
مردمان متین از دونمایگان میشنوند، تن دهد،
حال آنکه میتوانست با دشنهای برهنه
خود را برهاند؟ کیست بتواند اندوه جهان را تاب آورد،
زیرِ بارِ زندگیِ ملالآور بنالد و عرق ریزد،
جز آنکه وحشتِ چیزی پس از مرگ،
آن سرزمین ناشناخته که از مرزهایش
هیچ مسافری باز نیامده، اراده را به حیرت میافکند،
و باعث میشود حِرمانی که داریم را تحمل کنیم
و بهسوی اندوهی که نمیشناسیم، پَر نکشیم؟
ازاینرو، ادراکِ درون، همهٔ ما را ترسان میکند
و بدینسان رنگِ طبیعیِ اراده
با سایهٔ کمرنگِ اندیشه، بیمارگون میشود
و کارهای بسیار مُهم و وزین
با این پندار' از مسیر خود منحرف میشوند،
و حتی نامِ عمل را از دست میدهند.
برگرفته از کتاب هملت: شاهزادی دانمارک، ترجمه دکتر علی سلامی، انتشارات مهراندیش 1396
©Ali Salami 2017
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.